پاییز 93
نیمه شب، لحظات ابتدایی فصل زیبای پاییز 1393، فصل تولد دختر طلایی من آرامیس
دختر نازم تولدت مبارک
نمیدونی چقدر هر روز خداروشکر میکنم به خاطر داشتن فرشته ای مثل تو
کادو مامان جون به آرامیس یه تاب خیلی قشنگ بود که بابا کامران براش وصل کرد، آرامیس خیلی خوشحال بود و همش باهاش بازی میکرد. منم براش فقط کیک گرفتم.
خاله اقدس اینا هم بهش وجه نقد دادن. دست گلشون درد نکنه!
چارت قد و وزن آرامیس خانم در دو سالگی
درست چند روز بعد از تولد دختر خوشکلم بردمش کلینیک گوششاشو سوراخ کردم!
در حالیکه خیلی تردید داشتم که نکنه دردش بیاد ولی همانطور که خانم دکتر گفت اصلاً دردش نیومد؛ البته قبلش نظر خودشو پرسیدم که مامان میخوای خانم دکتر به گوشات گوشواره بزنه یا نه؟ و سعی کردم کاملاً بهش تفهیم کنم که خانم دکتر گوشاتو سوراخ میکنه و ممکنه اوف بشه، ولی باز خودش دوست داشت که گوشواره داشته باشه!!!
فقط بعد از زدن گوشواره های آمریکایی خوشکلش وقتی که خانم دکتر میخواست یه مقدار گوشوارشو شل کنه آرامیس دردش اومد و گریه کرد و میگفت اوفه اوفه...
لغتنامه آرامیس بخش سوم
مهیا: پرهام
مانی: پارمین
نام نام: کامران
مشی: مرضیه
آمیس تایی: آرامیس گریه کرده
آمیسم میاد: وقتی کسی دم دره میخواد بره بیرون میگه، یعنی منم میام!
آشقت: عاشقتم
داک: لاک بزن برام
آیش: آرایش (صورت و مو)
شوالک: لواشک
ما میگیم دودورو دودودو، آرامیس میگه اینا: ایران
بلق: بقلم کن!
چولی: کوچولو
آماس: آدامس
نناشی: نقاشی
خاله عدس: خاله اقدس
دایی علی رضا: دایی علی زارا
جدیداً هم که دیگه همش میگه: این چیه؟ یا میگه: چی شده؟ منم خیلی صبورانه با جزئیات همه چیزو براش توضیح میدم.
آرامیس در پیراهن تیم ملی جواد نکونام
30 آبان 93
دوهفته مونده بود به تولد دو سالگیش دکترم بهم گفت که دیگه بهش شیر نده و من چون این اواخر دیگه کمتر بهش شیر میدادم تقریباً راحت تونستم از شیر بگیرمش و زیاد بی قراری نکرد. تا دو هفته بعد از تولدشم شیر خشکشو که شبا تو خواب با شیشه بهش میدادم ادامه دادم ولی بعد با توصیه باباش اونم قطع کردم و الان فقط تو خواب بهش شیر پاستوریزه تو شیشه میدم. اگه یادتون باشه آرامیس از همون اول هم شیشه رو دوست نداشت و ما فقط تو خواب بهش میدادیم که متوجه نشه!
چند روز پیشا هم وقتی اومدم خونه دیدم آرامیس میگه: مامان پیشی می می برد!
از مامان پرسیدم چی شده دیدم مامانم نوک پستونک آرامیسو تا ته قیچی کرده و به آرامیس گفته پیشی می میتو گاز گرفته برده. آر امیس هم که خیلی تعجب کرده بود چاره ای نداشت که قبول کنه.
از اون روز دیگه پستونک هم بهش ندادیم، حالا وقتی میخواد بخوابه یه ذره بی تابی میکنه و میگه: ای بابا می می نداریم!
برای قد و وزن دو سالگیش که بردمش بهداشت گفتند قدش خوبه ولی رشد وزنش زیاد خوب نبوده، ماه دیگه هم برای چک کردن وزنش بیارید ببینیم این دفعه خوب وزن گرفته یا نه! منم رفتم براش شربت مولتی ویتامین اشتها آور خارجی خریدم تا یه ذره اشتهاش بهتر بشه. ماه بعد که بردیمش فقط 300 گرم وزن گرفته بود و شد 12 کیلو که گفتند خوبه. نوبت قد و وزن بعدیش انشاالله سالی دیگه تولد سه سالگیشه.
گاهی وقتا با باباش ورزش میکنه، مثلاً قشنگ میتونه شنا سوئدی بره کاری که من اصلاً نمیتونم انجام بدم.
مامانم هم کله ملق یادش داده، به قول خودش کله بازی که اونم من نمیتونم انجام بدم.
قشنگ ترین فیگور دنیا:
قشنگ ترین لبخند دنیا:
این قلبم که دیدید زاگرب پاییتخت کرواسی، هدیه استادم آملیا توماسویچ
حالا اسباب بازی آرامیس شده و هی میره از رو یخچال بر میداره باهاش بازی میکنه
آهان دخترم بلده شعر بخونه، مثلاً ما میگیم یه توپ دارم اون میگه: گیلگیلیه و ...
یا من میگم یه دختر دارم اون میگه شاه نیاره و ...
همشم که مدام در حال بازیگوشی و خراب کاریه، اصلاً ما خیلی وقته مجبور شدیم دکوراسیون خونه رو کلاً تغییر بدیم، الان تقریباً در نزدیکی زمین چیزی وجود نداره و همه چیز از دست ایشون تو هوائه!
همش هم موبایل باباش رو بر میداره زنگ میزنه به عمو مهرانش یا به قول خودش عمو میان، یا با موبایل مامانم زنگ میزنه به من وقتی سر کارم.
یکی از تفریحاتش بازی کردن با موبایل مامانمه که بازی پو رو داره و تو این بازی حرفه اییه دخترم
یا اینکه همش به ما میگه بخن یعنی بخند ازت عکس بگیرم
تقریباً تا یک ماه بعد تولدش روزی چند مرتبه فیلم تولدشو که تو گوشی باباش بود میشت با دقت میدید.
مدام هم میره در یخچالو باز میکنه میره تو چارچوبش میایسته و توشو نگاه میکنه
اینم من و باباشیم ک همش بوسش میکنیم
گاهی وقتا قیافه آرامیس و کاراش شبیه وروجک میشه
عسلم خیلی وقته که دیگه دستش به دستگیره در میرسه و هر روز که من از سر کار میام دخترم در رو برام باز میکنه و کلی از خوشحالی میخنده و از ذوقش دور خونه میدوئه!
وقتی میریم مغازه یا فروشگاه آرامیس خانم خریدای مخصوص خودشو داره و هر چی که دلش بخوادو میذاره تو ترولی پولش هم اصلاً براش مهم نیست چون یه کارت داره که مدام میکشه به کسی نگید ولی رمزش 2 است و دستگاه پوزش هم کنترل تلویزیونمونه!
مامانم باهاش فلش کارت هایی رو که یه طرفش یه عکس و نوشته اش است و یه طرف دیگش فقط نوشتشه رو کار میکنه الان حدوداً 5 تا کگی گرکلمه رو بلده بخونه یه عالمه هم لغت انگلیسی بلده و اگه هم مسخره بازی نخواد در بیاره بلده تا 5 بشماره!
دخترم همچنان عاشق مطالعه است و هر روز دوست داره من براش کتاب یا مجله کودکانه بخوانم و عکساشو براش توضیح بدم.
عکس های تاسوعا و آشورا در گلپایگان و خوانسار:
به ترتیب از راست به چپ:
آیلین، کیارش، آرامیس و شیوا
آیلین و آرامیس در روروئک کیارش
اینجا من سرکارم آرامیس داره با من تلفنی حرف میزنه و گریه میکنه میگه مامان بیا
آرامیس در حال دیدن کارتون
اینجا بابا کامران داره میره سرکار و آرامیس طبق معمول داره باهاش بابای میکنه و براش بوس میفرسته
زندگی گرم ما سه نفر:
6 آذر 93 هشتمین سالگرد عقد من و باباش بود، منم یه کیک درست کردم و دور هم با بابا، عمه الهام و مامان جون مثلاً برای آرامیس تولد گرفتیم و بچه ام کلی ذوق کرد.
وقتی من دارم غذا درست همش میاد کنارم میگه بلق بلق یعنی بغلم کن منو بذار رو کابینت
یک ماه بعد
اینجا دیگه خودش پاشو گذاشته رو سطل آشغال اومده این بالا نشسته!
امروز93/09/17 تولد مامان جون آرامیسه
تولدشو تبریک میگیم و براش از خدای مهربون آرزوی سلامتی و شادی داریم، منو آرامیس
دیشب برای مامان جون کیک درست کردم ولی مجبور شدیم خودمون برای آرامیس تولد بگیریم چون همش میگفت تولد آمیسه!
هر چی میخوادو میگه میخواستم، مثلاً میگه آب میخواستم، یعنی آب میخوام!