آرامیسآرامیس، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
رومیسارومیسا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس آرامیس و پرنسس رومیسا

سلام! به وبلاگ من و خواهرم خوش آمدید.

تابستان 93

1393/4/17 16:59
نویسنده : مامان مرضیه
1,917 بازدید
اشتراک گذاری

لغت نامه آرامیس بخش اول

اینروزا آرامیس خیلی بامزه و خوردنی شده

مثلاً اینارو میتونه بگه

تاتا.......سی = تاب تاب عباسی

 

تاب تاب ورد زبونشه، میگیم کجا میخوای بری؟ میگه تاب تاب، میگیم کجا بودی؟ میگه تاب تاب (حالا هر جا ممکنه بوده باشه)، میگیم کجات درد میکنه؟ میگه تاب تاب سوال

مامان / ماماش = مامانش

بابا / باباش

داداش

هاچی = آبجی

به به / آبه / دده

نه / به = بله (اصلاً آره نمیگه)

جیس = جیز، جیش، هیس

صدای حیونارو میتونه در بیاره:

هاپو، پیشی، جوجو، به به ای و  گاو

بهش میگیم دستت چی شده میگه پش یعنی پشه خورده. الان دیگه قشنگ میگه پشه!محبت

بِیم beim = بریم

بشی = بشین

بس BASA = بستنی

دا = داغ

یخخخخ = یخ

دای = دایی / خا = خاله

عمممم = عمو و عمه، خودتون باید تشخیص بدید که اینجا عمممم استعاره از عمه است یا عمو!

میگیم اسمت چیه؟ میگه: آمیسفرشته

میگیم چند سالته؟ میگه: دو DOU

niniweblog.com

چند روز پیش مامانم برده بودش پارک یاسمن نزدیک خونمون

اونجا یه فرهنگسرای کوچیک داره که برای بچه های دو سال به بالا کلاس فیزیک، شیمی، ستاره شناسی و سخنرانی داره

یه روز که بچه ها رو آورده بودند تو پارک برای فیلم تبلیغاتیشون با بچه ها مصاحبه میکردند آرامیس هم  به عنوان میهمان اونجا بود و با اون هم مصاحبه کردند.niniweblog.com

مجری بهش گفت گاوه چی میگه اونم با صدای بلند تو میکروفن گفت ماما

بهش گفت به به ای میگه.... آرامیس گفت به به

بچه ام خیلی خوشحال بود و شب که من اومدم خونه به زبون خودش کلی برام از مصاحبه اش تعریف کرد.بوس

niniweblog.com

دیروز با همکارام و آرامیس جون رفتیم خونه مهسا جان یکی از همکارام که به تازگی مامان شده و یه دختر خوشکل به اسم یکتا خانم به دنیا اورده.

آرامیس همش بچه رو ناز میکرد و با ذوق میگفت نی نی، دست، پا!

الان که دیگه داره 21 ماهش تموم میشه و فردا هم تولد منه زیبا دخترم  فقط 8 تا دندون داره!

niniweblog.com

دیشب آرامیس خیلی متعجبمون کرد و یه عالمه خدارو به خاطر این دختر باهوش خشکلمون شکر کردیم:

آرامیس یه گوی هوش داری که باید هر کدوم از اشکال هندسی رو تشخیص بده که مال کدومه وتوش بیاندازه؛ خاله سارا همکارم مامان کوروش براش خریده. دیشب ما دیدیم بدون اینکه کسی بهش کمک کنه تمام اشکال هندسی رو خودش انداخت سر جاش توی توپ.

بچه ام یهو دو سه تا دندون با هم در اورده! عزیزم! دندون های کرسی. حالا 11 تا دندون دارهخندونک

niniweblog.com

آرامیس عاشق طبیعت و حیوناست مثلاً هر جا یه جوب آب قشنگ میبینه مثل خودم توجهش جلب میشه، به ما میگه آبه آبه، منم طبیعت و به خصوص چشمه های آب رو خیلی دوست دارم و دیدنش حس خوبی بهم میده.

هر جا تو خیابون یه گربه میبینه وایمیسته کلی نگاش میکنه، میگه پیشی و براش خوراکی میاندازه، ایندفعه که خوراکی دستش نبود براش توپشو انداخت!فرشته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    

امشب (93/5/21) با مامان جون و عزیزبا هم رفتیم شهربازی امید شرق که به تازگی تو خ اسفندانی، خ جشنواره، فلکه دوم تهرانپارس افتتاح شده. یه شهربازی کوچولو موچولو برای بچه های کوچولو موچولو.

این هفته زیاد خونه نبودم و همش کلاس و هتل بودم، امروز که آفم بود و خونه بودم سعی کردم آرامیسو خوشحال کنم برای همین بردمش اینجا اما یعد از تقریباً دو ساعت بازی ساعت 9/5 شب به زور و کلک اوردیمش خونه ولی بچه ام تا دو ساعت بعدش بغض کرده بود و گریه میکرد و میگفت بریم بریم؛ یعنی بریم شهربازی...خطا

الهی فداش شم مثلاً میخواستم خوشحالش کنمniniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

خیلی اونجارو دوست داشت و خیلی تعجب کرده بود آخه تا حالا تو عمرش شهربازی ندیده بود!

niniweblog.com

اولین شمال آرامیس

روزای آخر مرداد من و بابا کامران و آرامیس با هم رفتیم شمال جاتون خالی خیلی خوش گذشت

از جاده چالوس رفتیم بستنی دهاتی بستنی با شیر گوسفند خوردیم

بعد رفتیم جنگل سی سنگان جوجه کبابو خوردیم، آرامیس تمام مدت فکر میکرد ما تو پارکیم و بین درختها راه میرفت و دور میشد و به دنبال تاب و سرسره میگشت.سوال

اصلاً کل زمانیو که ما تو شمال بودیم چون شمال مثل پارک سرسبزه، از ویلا میومد بیرون میگفت تاب تاب یعنی اینجا پارکه بریم تاب و سرسره سوار بشیم.

یه ویلای جنگلی بسیار تمیز، خنک و بزرگ (برای دو نفر و نصفی) کرایه کردیم یه جایی بین نوشهر و رویان. ساحل نزدیکمون هم خیلی خوب و تمیز بود.

بعد رفتیم لب دریا، آرامیس اول از دیدن دریا خیلی تعجب کرده بود و اصلاً نمیدونست کجا رو باید نگاه کنه ولی بعد کلی کیف کرد.

براش سطل و بیل و قالب قلعه خریدیم و بچه ام یه عالمه باهاشون بازی کرد.

با باباش میپریدن رو موجها و آرامیس قش قش میخندید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه روز هم رفتیم اکبر جوجه برادران کلبادی دیگه بقیه شو نمیگم دیگه خودتون میدونید....

یه شب هم رفتیم بستنی نعمت و ....

برگشتنی رفتیم آمل پیتزا خوردیم، از هراز اومدیم و همش تو ترافیک بودیم ولی به هر حال خداروشکر همه چیز خوب بود.

به جز اینکه روزی که برگشتیم دخترم تب کرد و تا سه روز تب داشت و سه روز بعدشم دونه های ریز کمرنگ ریخته بود تو تنش ولی چون پارسال یه بار این جوری شده بود میدونستم باید چی کار کنم. فکر کنم 6-7 ماهه بود که تو گلپایگان این مریضیو گرفت و بردمش یه دکتر خیلی خوب که تا آرامیسو دید متوجه شد چشه. دکتر گفت رزه اورلان گرفته که سه روز اول تب میکنه و سه روز دوم دونه های کمرنگ میریزه تو تنش. که جای نگرانی نداره و خود به خود خوب میشه، نیاز به هیچ داروی خاصی نداره، فقط تو اون سه روز که تب میکنه قطره استامینوفن و پاشویه خوبش میکنه!

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡̡̡̡͡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید . تصاویر متحرک شباهنگ .عکس متحرک . تصاویر متحرک . تصویر متحرک shabahang Pics - www.shabahang-20.blogfa.com ; shabahang20. or mihanblog. or لیموبلاگ .or ...  .com. ir-_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡;͡͡͡ ;͡  ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

    

هدیه روز دختر به دختر نازنینم

اون روز رفته بودیم هفت حوض که آرامیس آب بازی کنه، آخه تو میدون یه زمینو برای بچه ها در نظر گرفتند که به فاصله از زمین هی آب میاد و هی قطع میشه، بچه ها خیلی ذوق میکنند.

برگشتنی وقتی از جلوی این عروسکها رد شدیم گیر داد که میخوام میخوام، گفتم مامان من الان پول ندارم آقاهه هم دستگاه پوز نداره کارت بکشیم بریم پول بگیریم بیایم برات بخرم (الکی اینجوری پیچوندمش)؛ 10 متر جلوتر یه بانک بود با ای تی ام آرامیس اشاره کرد به خودپرداز و گفت: ای ای، یعنی بریم پول بگیریم، من همین جوری متعجب موندم و گفتم واقعاً ماشاالله دخترم، موقع برگشت از هفت حوض براش دوتا عروسک پت و مت به عنوان هدیه روز دختر خریدم.

    

دیروز 8 مرداد با مامانم بردیمش فروشگاه اتکاء معلم نه اینکه نزدیک مهرماهه براش لوازم تحریر خریدم. مداد رنگی، تخته جادویی، همچنین اولین مسواک و خمیر دندون رسمیشو براش از اونجا گرفتم و بچه ام خیلی ذوق کرد.

لغت نامه آرامیس بخش دوم

الان دو سه روزه که دخترم جمله کوتاه می گه.مثلاً میگه:

بابایی بیا

بابا بخور

مامان بیم(بریم)

الان دیگه قشنگ به مامانم میگه مامان دون(جون)

به منم میگه مژی(مرضیه)

تازه میخواد بگه عاشقتم میگه آقاشیمحبت

دوست دارمو میگه دوشهبغل

و اینم عکس جدید پرهام و پارمین

niniweblog.com

 
پنجمین نمایشگاه مادر، نوزاد و کودک

دیروز دوشنبه آرامیس و مامانم اومدن هتل و از اینجا با هم رفتیم نمایشگاه بین المللی مادر و کودک

اولش آرامیس که بعد از یه مدت طولانی اومده بود هتل خیلی استرس داشت و همش دستاشو می خوردمحبت

ولی بعد اصلاً دوست نداشت از هتل بریم. نمایشگاه خیلی بهش خوش گذشت به طوری که شبش که اومده بودیم خونه کلی بازی می کرد و همش می خندید و خلاصه خیلی تو روحیه اش تاثیر گذاشته بود.

غرفه پنبه ریز و کمرو خیلی عالی بود استخر توپ و میز نقاشی داشت علاوه بر اون یه خانمه صورت بچه ها رو نقاشی می کرد و یکی دیگه از بچه ها عکس میگرفت این هم عکسای آرامیس که گربه شده بود.

آرامیس در مغازه بابا به قول خودش موبایل فروشی

niniweblog.com

19 شهریور ماه من، بابا کامران، مامان جون و آرامیس رفتیم شیراز خونه عمه رضوان

اینجا کوه صفه اصفهانه، بین راه بابا نگه داشت تا یه کم استراحت کنیم و قدم بزنیم

آرامیس فکر میکرد پارکه و دنبال تاب و سرسره میگشت، هر چی میگفتیم بیا نمیومد

اینم آرامیس وقتی به زور رفتیم اوردیمش

رستوران هخامنش شهر آباده که خیلی جای خوبی بود

وقتی رسیدیم خیلی خسته شده بود

اینجا هم رو تخت شیوا خوابش برده

عکس های یادگاری ما در بازار وکیل شیراز

آرامیس و عمه رضوان

حافظیه

باغ ارم

ارگ کریمخان زند

یه عکس خاص از بابا کامران

درب ورودی حمام وکیل

بازار وکیل

رستوران شاندیز زعفرانیه شیراز

شیوا و آرامیس

آرامیس و عمه الهام

آرامیس به شایان میگفت شیرازخندونک

پاسارگاد

مقبره کوروش بزرگ

دوستای ایتالیاییمون

راه شیراز به سمت گلپایگان

شاید یه روزی این تلفنا هم مثل تلفن کیوسکی زرد قدیمیا نوستالژی بشه

مسیر جاده گلپایگان به خوانسار

داشتیم از خونه عزیز آرامیس میرفتیم خونه خاله فریباش

خونه خاله اعظم من

به ترتیب از راست به چپ

نگار دختر دختر خاله نجمه من، کیارش پسر خاله فریباش، آرامیس، آیلین دختر خاله فریباش

چند روز بعد که اومدیم تهران رفتیم عروسی الناز جان دختر دایی بابا کامران

آرامیس از اول تا آخر وسط بود و داشت میرقصید

وقتی هم که اومدیم خونه کلی گریه کرد و هی میگفت عروسی عروسی

با به پایان رسیدن تابستان من و مامان جون یه خونه تکونی کوچولویی کردیم و آرامیس خانمم که بعععععله دیگه کمک کردند!

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

ZoHrE
27 مرداد 93 9:21
AZiZaaAaAm.... cheqad bozorg 6oD... Ma6allaaaaa...
مامان مرضیه
پاسخ
مرسی خاله زهره جونم انشاالله نی نی خودتو تو نی نی وبلاگ ببینیم
بابای ملیسا خانم ناناز
14 شهریور 93 13:36
با سلام . ضمن عرض تبریک به خاطر داشتن کوچولوی قشنگتون و همچنین نوشته ها و وبلاگ زیباتون ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدید عروسی و تولد به روز شد . ممنون میشم اگر به کلبه مجازی دخترم قدم بزارید و با گذاشتن یک خط یادگاری ، آینده شیرین و دوس تداشتنیش رو شیرین تر و لذت بخش تر کنید . منتظر شما هستیم .
مامان مهدیس
11 مهر 93 19:35
سلام مرسی که به وبلاگ دخمل من سر زدین ممنون از لطفتون آرامیس هم خیلی ناز و شیرینه از طرف من ببوسینش
م
11 مهر 93 20:07
متاسفانه من نمیتونم شما رو لینک کنم چون بلاگفا این اجازه رو به ما نمیده خیلی دوست دارم با شما و دخملی در ارتباط باشم چون سنش نزدیک سن مهدیس هستش . با نظر دادن باهاتون در ارتباطم دخملی رو ببوسین
مامان مهدیس
12 مهر 93 11:53
هوراااااااااااا ما تونستیم با بلاگفا آرامیس رو لینک کنیم