زمستان 93
طبق معمول هر سال شب یلدا من یکی از میزهامو گذاشتم وسط اتاق و روش لحاف انداختم، مثلاً این شد کرسی ما، بعد آجیل و انار و بقیه خوردنی های شب چله و کتاب فال حافظ رو گذاشتم روش.
آرامیس هم خیلی خوشش اومد از این کار، تازه امسال هندونه خوب گیرمون نیومد ولی آرامیس لباس هندونه ای پوشیده بود.
یلدای امسال و با حضور عزیز و مامان جون مادر بزرگهای خوب آرامیس دور کرسی کنار هم برگزار کردیم و فال حافظ گرفتیم و عزیز برامون قصه گفت، خیلی خوش گذشت. جاتون خالی!
از کارای جدید آرامیس براتون بگم که یه سطل آشغال در دار داریم که هر جای خونه میره میکشه رو زمین و دنبال خودش میبره تا بره روش وایسه، مثلاً پای ظرفشویی میره و ظرف میشوره یا میاد پای میز توالت من و آرایش میکنه؛ تو حموم هم یه چهار پایه کوچیک داره که میره روش و مسواک میزنه، گاهی وقتا هم میاره تو اتاق میره روش تا به این ور اون ور سرک بکشه.
عاشق یکی از سی دی هاشه که یه کارتونیه به نام دلیر Braveو همش ازمون میخواد که اون سی دی رو براش بذاریم و میشینه با دقت نگاه میکنه، امروز دیدم میگه جادوگر، آتیش مرداب ... اینا توی اون کارتونه است!!!
چند وقت پیش رفتم براش یه تیر کمون خریدم از بس مریدا رو دوست داره!
نقاشی دخترم که همین امروز صبح (93/10/10) کشیده
همین طور که در تصویر میبینید ماهی کشیده با دوتا چشم
پایین صفحه گل کشیده و دایره ای برای چشم چشم دو ابرو
اولین نمایشگاه تخصصی دنیای کودکان Kids Land 2015 از تاریخ 7 لغایت 10 بهمن ماه سال 1393 در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (سالن حجاب) برگزار می شود.
جمعه 10 بهمن من، مامان جون و آرامیس جون به همراه همکارام و نی نیاشون رفتیم نمایشگاه دنیای کودکان
اونجا پر از نی نی و اسباب بازی بود و دختر منم که عاشق اینچیزا.
آرامیس اونجا کلی با رادوین و باران بازی کرد نقاشی کشید و با هم عکس گرفتند. که به زودی عکساشونو براتون میذارم ببینید.
من 5 روز مرخصی گرفته بودم که مثلاً درس بخونم هفته ی دیگه دفاع پایان نامه امه ولی متاسفانه آنفولانزا گرفتم و شدیداً مریض شدم. چند روز بعدش هم آرامیس و باباش مریض شدند. دیروز که داشتم آرامیسو آماده میکردم با باباش ببرمشون دکتر، آرامیس با یه حالت خیلی جالب به مامانم یه وری نگاه کرد و به مامانم گفت: از دستت خیلی ناراحتما! مامانم با تعجب و خنده گفت: آخه چرا!؟ آرامیس گفت: دیگه دوستت ندارما! یعنی ما از خنده ولو شده بودیم. آخه نمیدونید جقله چه حرفای بامزه ای میزنه...
پریروزا میگفت مامان مرضیه بیا اینجا بشین. گفتم بشینم برای چی؟ بیا بشین با هم حرف بزنیم!!!
یا مثلاً چند وقت پیش میگف: من یه فکری کردم... گفتم آخه تو میدونی فکر یعنی چی خوشکل من!؟
از چیزی که خیلی میترسه آقائه:
دیدید وانتیا میان تو خیابون میگن آهن آلات خریداریم و ... خیلی میترسه میگه آقا اومده نی نیاییو که به به نمیخورند رو ببره! ولی ما نمیترسونیمشا. فقط مامانم میگه آقا اومده به به اورده برای نینیا!
لغت نامه آرامیس
اخ: یخ
اخچال: یخچال
عمو مهران گاهی وقتا به دخترش پارمین میگه پارمین گلی، آرامیس میگه: پارمین دلی
18 اسفند 93 روز مهمی بود برای من، روز دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشدم، که با وجود تمام سختیهایی که داشت تموم شد و خداروشکر قبول شدم.
صبح اون روز من با مامان جون، بابا کامران، عمه افسانه، عمه الهه و البته آرامیس عزیزم رفتیم هتل اوین و چند دقیقه هم دیر رسیدیم چون من تا اون موقع داشتم درس میخوندم. استادم پروفسور صالحی هم از دستم عصبانی شد که دیر رسیدم.
اون روز آبجی آرامیس تو دل من بود و من خودم خبر نداشتم
تازه عمه الهه هم تو دلش نی نی داشت
یه نامه هم به فارسی خطاب به حضار نوشتم و اول جلسه به همه دادم
"به نام خدا"
با سپاس از خداوند متعال، و با تشکر از تشریف فرمایی شما اساتید و حضار گرامی
امروز با حضورتان در روز دفاع از پایان نامه ام - در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه لولئا - باعث آرامش و دلگرمی من در یکی از مهمترین روزهای زندگی من شده اید و بدینوسیله مراتب تشکر و قدردانی خود را از تمام دوستانی که در این راه مرا همراهی کرده اند اعلام میکنم. از همسر صبورم - آقای کامران تشیعی - که همیشه مشوق من برای ادامه تحصیل بوده؛ از دختر مهربانم - آرامیس - که همواره تمام تلاشم این بوده که ادامه تحصیلم باعث نشود از وظایف مادری ام در قبال او کاسته شود؛ از دوستان دلسوزم - سحر صارمی و فاطمه دیندار - که همیشه بی شاعبه من را در نوشتن پایان نامه راهنمایی کردند و در نهایت از مادر فداکارم – سرکار خانم فاطمه امیدی - که بعد از خدا همه چیز را در زندگی مدیون ایشان هستم سپاسگذاری کرده و این رساله را تقدیم مادر عزیزم میکنم. باشد که همیشه موجبات سرافرازی را برای ایشان فراهم آورم، تا مرحمی باشد برای رنج هایی که برای به ثمر رسیدن من کشیده است.
حمایت های مادی ومعنوی هتل های پارسیان خود موجبات حضور من در این عرصه را فراهم نمود تا با دانش هر چه بیشتر خود بتوانیم فردایی بهتر را در صنعت گردشگری و هتلداری کشور به ارمغان آوریم، بنابراین جا دارد در اینجا از آقایان دستجردی، سید کاظمی و شیریان تشکر وافری داشته باشم. تلاش های بی دریغ اساتید عزیزم بلاخص پروفسور صالحی، جناب آقای امجدی و دیگر اساتیدی که امروز جای آنان خالیست، غیر قابل انکار است و قدردانی شاید تنها واژه ای باشد برای درک زحمات ایشان.
عنوان پایان: نامه شناسایی و ارزیابی کیفیت خدمات در هتل های پنج ستاره تهران
(مورد مطالعه هتل پارسیان آزادی و هتل پارسیان استقلال می باشد)
در ابتدا چکیده ای کلی از کل پایان نامه عنوان میشود و سپس مسائل و مشکلات موجود در این زمینه نام برده میشود. و بعد ضرورت و اهمیت تحقیق را در اسلاید پروپوزال خواهید دید. سوالاتی که در این زمینه میبایست در انتها پاسخ داده شود، روش تحقیق و آمار و اطلاعات بدست آمده در این زمینه را تجزیه و تحلیل خواهیم کرد و در نهایت نتیجه گیری ام را از این تحقیق عنوان خواهم نمود.
با تشکر
مرضیه بنوفاطمه
93/12/18
اساتید داور:
سمت راست مرحوم استاد امجدی نشسته اند که هم استاد من و هم استاد بابا کامران بود
ایشان مدیریت غذا و نوشابه تدریس می کردند
اما متاسفانه 3-4 ماه بعد از اون روز فوت کردند و همه از این اتفاق شکه شدند
من و بابای آرامیس هم در مراسم ختم ایشان شرکت کردیم.
استاد دوست داشتنی که اون روز با لبخندای مهربونش به من آرامش میداد
و باعث میشد از استرس من کم شه
سمت چپ پروفسور صالحی نشسته اند که یکی از اساتید بنام ایرانی در دانشگاه لولئا سوئد هستند
ایشان فول پرفسور رشته مدیریت بازاریابی و هتلداری اند
فکر می کنم یکی از بدترین سخنرانی های زندگیمو اون روز ارائه دادم
چون خیلی استرس داشتم و البته تسلط کافی روی مطلب نداشتم
اما به هر حال گذشت
آخرش هم همه برام دست زدند و بهم تبریک گفتند
شیرینی خوردیم و همه با هم عکس گرفتیم
از سمت راست: سارار میرفخرایی (استاد راهنمام)، پروفسور صالحی، سحر صارمی (دوست و همکار خوبم که روز قبلش هم دفاع خودش بود با زهرا مناف زاده دوست و مدیر گلمون)، من و آرامیس و بابایی، مرحوم استاد امجدی، الهه جان، مامان عزیزم و عمه افسانه مهربون.
اینجا هم آرامیس خانم یه کارایی کرده بود و کلافه بود و نذاشت مامانم قشنگ بشینه دفاع منو ببینه
بلافاصله بعد از ارائه ام با مامان جون رفتیم دستشویی و به امورات آرامیس خانم رسیدگی کردیم
برگشتنی برای آرامیس دوتا جوجه ماشینی خریدیم یکی زرد و یکی نارنجی؛ عید گذاشتیمشون خونه خاله اقدس اینا چون حیاط دارند، اما گربه اون جوجه نارنجیه که تنبل تر بودو برد.
بعد عید هم اون جوجه زرده رو اوردیم خونمون
ولی بعد داستان داشتیم با اون جوجه زرده که دیگه خروس شده بود و نگه داری ازش تو آپارتمان خیلی سخت بود
شب سال تحویل بابا کامران خیلی سخت سرماخورده بود، مامان جون هم رفته بود اصفهان چون اولین سالگرد دایی محمد خدابیامرزم بود. من و آرامیس هم همش دوتایی با هم میرفتیم خرید.