آرامیسآرامیس، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
رومیسارومیسا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

پرنسس آرامیس و پرنسس رومیسا

سلام! به وبلاگ من و خواهرم خوش آمدید.

بهار 93

1393/2/4 17:27
نویسنده : مامان مرضیه
1,044 بازدید
اشتراک گذاری

دندون هفتم

سلام دوستان خوبم اینروزا دخترم اصلاً‌حال و روز خوبی نداره و همش مریضه تب، بی حالی و اسهال ما اولش فکر کردیم که از این ویروس جدیداس ولی بعد متوجه شدیم که میخواد هفتمین دندونش در بیاد واسه همین لثه اش خیلی درد میکنه و وقتی چیزی میخوره کلی گریه میکنه بچه ام حتی امروز هم از لثه اش خون اومدناراحتالهی مامان بمیره برات عسلمنگران

امروز رفتم براش قرص جوشان ویتامین دی و کلسیم خریدم و تو اینترنت سرچ کردم که ویتامین دی تو چه چیزایی وجود داره تا براش بگیرم: لبنیات غنی شده، زرده تخم مرغ، روغن ماهی، نور آفتاب و .....براش خوبه!

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

یکی از کارای روزانه دخترم اینه که خرسای روی پله های تختشو میاندازه پایین و میره بالای تختش و دیگه باید به زور بیاریمش پایین...

اینجا هم مثل فرشته ها لالا کرده عشقم!

برای اندازه گیری قد و وزنش همیشه میبریمش مرکز بهداشت نادر، ایندفعه گفتن باید همه بچه ها تو این سن آژمایش خون و ادرار بدهند. ما هم آرامیس جانو بردیم آزمایشگاه سر کوچمون ولی یه دست دخترمو آش و لاش کردن و نتو نستند رگ پیدا کنند، آرامیس هم همین جوری مثل ابر بهار گریه می کرد و به من و دکترا التماس میکرد. وقتی خواستند از اون یکی دستش خون بگیرند من به دکتره گفتم اگه صد در صد مطمئنید که رگو  پیدا کردید سرنگو بکنید تو دستش و گر نه من از انجام آزمایشش منصرف شدم اونا هم چون مطمئن نبودند این کارو نکردند و ما برگشتیم خونه!

اینجا تو راه برگشت برای عسلم رانی گرفتیم، داره میخوره و خوشحاله...

بعد هم من و مامانمو مجبور کرد ببریمش پارک.

اینجا هم جلوی دبستان مسلم نزدیک خونمونه که مدرسه باباش و عموش اینا بوده.

تقریباً خیلی از روزا مامانم آرامیس و به قول خودش میبره تاتا یعنی تاب تاب عباسی

مامان عزیزم با کمال صبر و حوصله همه جا پا به پای آرامیس میره و از این کار لذت میبره

فدای مامانم بشم که همیشه فداکار بودهمحبت

یار بی کلک مادر

چند وقت پیش رفتیم خونه همسایه قدیمیمون خانواده رمضانی که وقتی من دبستان و راهنمایی بودم تو سبلان شمالی با اونا همسایه بودیم و از فامیل هم به هم نزدیک تر بودیم. بعد از تقریباً 13 سال ما همدیگرو دیدیم بچه هاشون همه ازدواج کرده بودند و هر کدام چند تا بچه داشتند. این دیدار خیلی شیرین بود و سرشار از خاطره...

اینم عکس آرامیس با آرتین جان پسر سمیرای عزیزم

دخترم همش تو کار خونه داوطلبانه کمک میکنه...niniweblog.com

من که تازه کار نوشتن پایان ناممو شروع کردم اینجا داشتم با عجله پروپوزالمو مینوشتم که پرنسس کوچولو بیدار شد و طبق معمول همیشه ازم خواست که روی میز تحریرش بشینه و تمام اسبازیای توی قفسه هاشو بریزه پایین، همین طور که میبینید تخته کمد رو هم کنده انداخته پایین...

با خودکار دست و پا و حتی صورت خودشو خط خطی میکنه، مثلاً یعنی آرایش کرده

الان که دارم اینو می نویسم نشسته رو پام و نچ نچ میکنه یعنی وای وای کار بد

میره پشت پنجره اتاق خواب و میگه نی نی بیا

بچه های همسایه طبقه پنجممون خانواده سلطانی رو صدا میکنه که اونا هم نمیانغمگین

چند وقت پیش زهره جان دختر عموی بابا کامران از کانادا اومده بود که یه چند روزی ایران باشه، خانواده شون هم یه جشن خانوادگی گرفتند و اعضای فامیلو دعوت کردند که دور هم باشند؛ اینجا زهره جان دارند صحبت میکنند و آرامیس خانم با صدای بلند اظهار نظر میکنند فداشون بشم من.

عزیز دلم نوبرانه میخوره

اینجا خونه خاله اقدسه، وقتی میره اونجا همه خیلی تحویلش میگیرند

خودش که عاشق خاله پریساشه

عسلم داره کفشامونو واکس میزنه البته با دستمال ال سی دیسوال

آخ آخ بازم کار بد تازگیا یاد گرفته میره طبقه دوم پارتیشن

هی از این ور میره از اون ور میاد پایین...

وای این خیلی جالبه سوار طی میشه مامانم میکشدش مثلاً جاروی پرنده است

اینجا که دیگه رفته تو ویترین کمدش نشسته

من نمیدونم تو این یه ذره جا چه جوری جا شده فقط

اینم دیگه نمیدونم چی بگم

با لباس هندونه ایش خیلی مودب نشسته روی صندلیش

اینجا فروشگاه مزرعه و محله تو خ فرجامه که خیلی قشنگ دیزاین شده 

یه روز هم با خاله پریسا و مامانم اومدند هتل تا بعد از تقریباً یک سال خاله ها و داییاشو ببینه

ولی تا اوردمش بک آفیس دورش شلوغ شد یهو زد زیر گریه و بد اخلاق شدشاکی

نمیدونم چرا اون روز این شکلی شده بود...

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان مهربون (چراغ خواب شلمن)
4 اردیبهشت 93 17:32
سلام عزیزم.خوبی؟ چقدر وبلاگ باحال و زیبایی داری.واقعا خوشم اومد . . . وبلاگ منو لینک کن بعد بهم خبر بده تا لینکت کنم اینجوری باهم میتونیم بازدید زیادی داشته باشیم عزیزدلم. عنوان وبلاگم : "نمایندگی چراغ خواب موزیکال شلمن" لینک وبلاگم هست http://shellman.niniweblog.com