اولین عید آرامیس (شش ماهگی)
صبح روز عید خواستیم آرامیس جانو ببریم حموم که متاسفانه آب قطع شد و داستانی ... ما هم مجبور شدیم فرداش ببریمش حموم گل دخترمونو.
من و بابا کامران لحظاتی قبل از سال تحویل رفتیم خرید و بابایی رفت آرایشگاه و من تو ماشین نشسته بودم و همش دلم شور میزد که نکنه سال تحویل پیش عسلم نباشم...
که همین طور هم شد من در حال پارک کردن ماشین تو پارکینگ بودم و بابا کامرانم که رفته بود از شیرینی فروشی روبروی خونمون خرید کنه همون لحظه رسید و ما هردو تو پارکینگ بودیم و آرامیس جان بالا پیش مادربزرگهاش تو کریر خوابیده بود...
اینم چهره آرامیس بعد از سال تحویل پس از بیدار شدن...
بعد هم با بابایی تیپ زدن و با هم عکس انداختن...
عمو مهرانش که مزرعه پرورش شترمرغ داره براش یه تخم شترمرغ بامزه اورد که هر کی رفت روش وایساد نشکست...
لحظات اول سال چون عزیز آرامیس که بزرگتره خونه ما بود کلی مهمون اومد خونمون، یعنی عمو ها و عمه آرامیس جان.
تو این عکس به ترتیب از راست به چپ:
آرامیس، عمو مهران, امیر عرفان (پسر عموی بزرگ آرامیس)، پرهام (پسر عموش که باباهاشون دوقلواند) و بابا کامران جان.
آرامیس خانم آماده شده که برای اولین بار بره عید دیدنی خونه عمه افسانه اش...
با لباسایی که مامان جونش براش بافته.
اینم آرامیس خانم قبل از به هم زدن هفت سین عمه
دخترم امسال یه عالمه عیدی گرفت که بخشی از عیدی هاش به این شرح میباشد:
از سمت راست هدیه خاله اقدس مامان، وسطی یه لباس خیلی قشنگ هدیه عمه الهه و سمت چپه هم هدیه عمه افسانه است. عیدیاشو دارم براش جمع میکنم که براش طلا بخرم
دیروز 5 فروردین ما برای اولین بار به آرامیس گلم غذا دادیم. فرنی درست کردیم: آرد برنج، آب و مقدار بسیار کمی شکر.
بعد هم بهش آب جوشیده سرد شده دادم.
اینم نمایی از غذا خوردن قند و عسلم!
فروردین فردا صبح یعنی 7 فروردین 92 من بعد از 6 ماه مرخصی زایمان باید برم سرکار و آرامیس جونمو پیش مامانم بذارمو امروز که برای 4-5 ساعتی رفتم تا کارای اداریمو انجام بدم پیش مامانم و خاله پریسا خیلی بهش خوش گذشته بود و کلی بازی کرده بود و براشون خندیده بود...
مرخصی زایمان به 9 ماه افزایش پیدا کرده بود و شامل حال من هم میشد اما یه جورایی بهم گفتند که امنیت شغلیت به خطر میافته اگه 9 ماه بری مرخصی و باید سر 6 ماه برگردید سرکار...
اینم عکسای سیزده به در دخترم که رفتیم پارک شهر قدیمی ترین و اولین پارک ایران.
تازه این اولین باری بود که آرامیسم پارک رفت، کلی هم ذوق کرد و خوشحال بود.