شرح حال 13 و 14 و 15 ماهگی دخترم
سلام به همه دوستاداران دخترم آرامیس
از وقفه پیش اومده بابت آپ دیت کردن وبلاگ دخترم عذر خواهی میکنم
چون این روزها هتل به خاطر اجلاس و جشنواره فیلم فجر خیلی شلوغ بود
از طرفی هم همزمان شده بود با دوره جدید کلاسای دانشگاهم
راستی اینو یادم رفته بود بنویسم که سال گذشته من دانشجوی مدیریت هتلداری مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه لولئا سوئد بودم که به خاطر برخی مسائل و بارداریم مجبور به انصراف شدم
انصراف از دانشگاه بزرگترین شوکی بودکه تو دوران بارداریم به من وارد شد و من خیلی از این قضیه ناراحت بودم چون فکر میکردم با وجود بچه دیگه هیچ وقت نمیتونم ادامه تحصیل بدم
اما با کمک مامان مهربونم و همکاری بابای آرامیس که الان اونم دانشجوی کارشناسی همین رشته است، تونستم به آرزوم برسم و تا چند ماه دیگه هم باید پایان نامه امو بدم و تموم میشه
آرامیس هر روز کابینت سبدارو میریزه بیرن و برانداز میکنه ظرفارو
طفلک مامانم!
دالی مامان!
دده!
آرامیس داره میره خونه خاله زهره که مامانش به رحمت خدا رفته از عزا در بیارتش
اینقدر دخترم از شیشه و شیر خشک بدش میاد که از اول شش ماهگیش که بهش شیرخشک دادم تا حالا فقط این چند تا دونه رو خورده
ولی پستونکو خیلی دوست داره حالا مال هر کی که میخواد باشه!
دخترم دوچرخه بازی میکنه...
هر وقت گشنش باشه میگه به به
هر وقتم تشنشه یخچالو نشون میده
عاشق نونه مثل مامان جون فاطمه اش
من و باباش یه سفر چهار پنج روزه رفتیم استانبول این اولین باری بود که اینقدر از دخترم دور میشدم
واسه همین خیلی ناراحت بودم. میخواستم براش پاسپورت بگیرم اینجا بردمش عکاسی ازش عکس پرسنلی بگیرم؛ ولی باباش نذاشت ببریمش گفت بچه ام اذیت میشه اونجا سرده خدای نکرده سرما میخوره. منم دیدم منطقی میگه قبول کردم.
قربونش برم که اینقدر زرد بهش میاد
عافیت باشه حموم بودی مادر
غروب مرمره در استانبول من و بابا کامران بدون عسلمون
غر
مرکز خرید الویم استانبول
از ال سی وایکیکی کلی لباسای خوشکل مشکل برای دخترم خریدم
مسخره کننده!
عاشق بستنیه حتی تو زمستون
آرامیس دختر عمو دار شده
ایشون پارمین خانم خواهر پرهام جانه که باباشون عمو مهران برادر دوقلوی بابا کامران آرامیسه
اول بهمن ٩٢ به دنیا اومد ما دیدیمش ولی هنوز آرامیس ندیدتش