بهار 94
تا ساعتی قبل از سال تحویل من و آرامیس بیرون بودیم و مشغول خریدن گل لاله و ماهی و غیره بودیم، خیلی سعی کردم آرامیس و باباشو بیدار نگه دارم اما نشد ولی عزیز آرامیس پیش ما بود و تنها نبودیم.
هفته اول عید من سرکار بودم و آرامیس با باباش و عزیزش میرفتند عید دیدنی، هفته دوم هم با خانواده پدری بابا کامران رفتیم شمال جای شما خالی...
اینم عکس آرامیس و پارمین دختر عموش تو شمال
آرامیس تو ماشین جدیدمون تو ساحل
سیزده به در هم با خانواده بابا اینا و عموهای بابا کامران رفتیم پارک جنگلی یاس که تازه افتتاح شده بود
همون روزهای اول سال ما متوجه شدیم که آرامیس خانم قراره آبجی بشه و همه از شنیدن این خبر سورپرایز شدیم، این همزمان بود با نی نی دار شدن عمه الهه و خاله مریم همکارم
فعلاً هم چون نمیدونیم بچه امون چیه بهش میگیم نی نی گولو یعنی نی نی کوچولو
که الهی مامان فدای نی نی گولو و آبجیش بشه
نی نی گولو به اندازه آرامیس آروم نیست و همش دلمو درد میاره و من خیلی زود تکون خوردنشو دیدم
آرامیس خانم ما هم خیلی خانم شده و از 10 اردیبهشت میره کلاس زبان با مهیا و متین بچه های همسایه طبقه پنجممون ولی آرامیس از اونا کوچیکتره و ترم اوله...
چند روز پیش هم خیلی مریض شد و تب کرد و من کلی گریه کردم و غصه خوردم چون بچه ام خیلی لاغر شده بود، زنگ زدم بابا کامران از دانشگاه اومد با مامان جون بردیمش دکتر الان خدارو شکر بهتره و به زور باید داروهاشو بهش بدیم. همش هم میره جوجه اشو از تو سبدش درمیاره و دنبال همدیگه میکنن.
کارتون مینیونها یا به قول خودش نینیونها رو هم خیلی دوست داره اما نه به اندازه کارتون مریدا (دلیر)
روز مادر مبارک برای روز مادر آرامیس و مامان جون برای من یه شاخه گل رز سرخ خیلی قشنگ خریدند که منو خیلی خوشحال کرد؛ منم همون شب مامان جون و آرامیسو بردم سفره خانه چهل ستون که موسیقی زنده هم داره و با هم آبگوشت خوردیم و خیلی خوش گذشت.
یه روز هم دو تایی منو آرامیس با هم رفتیم زرین کباب ترکی خوردیم و بعد با هم رفتیم پارک
94.2.10
روز پدر مبارک
آرامیس خوشکل ما الان سه جلسه است که میره آکادمی زبان و کلی واژه و جمله انگلیسی یاد گرفته تو این چند روز، این پیراهن قشنگ هم که میبینید هدیه روز پدر آرامیس به بابا کامرانشه که خودش به کمک مربیش (یا به قول خودش تیچرش) درست کرده و وقتی به باباش داد بهش گفت Happy Birth Day To You منظورش همون Happy Dad's Day بود
آکادمی زبان یاسمین تو خیابان حسینی (بهار) تهرانپارسه که به بچه های 3 سال به بالا آموزش زبان انگلیسی میدن، همراه با بازی، نقاشی، شعر و کاردستی.قبل از عید آرامیسو بردم آموزشگاه و تو مصاحبه اش قبول شد دخترم اما پدرش اعتقاد داشت که هنوز براش خیلی زوده بره کلاس زبان برای همین تصمیم گرفتیم بعد از عید که 2.5 سالش تموم میشه بفرستیمش کلاس. البته جمله بندی و صحبت کردنش کامل شده بود و به لطف مامان جون 22 تا لغت انگلیسی و 1 تا 10 انگلیسی و 1 تا 20 فارسیو پس و پیش بلد بود بشماره
آرامیس روزهای زوج 10-13 میره کلاس
صبح ها یه کم به سختی از خواب بیدار میشه که بره کلاس اما وقتی کلاسش تومو میشه دیگه دوست نداره برگرده خونه، دیروز هم تولد آنیسا یکی از همکلاسیاش بود که تو کلاس براش جشن تولد گرفتند و به آرامیس خیلی خوش گذشته بود.
چند روز پیش مامانم زنگ زد بهم و گفت که ظهر که رفته آکادمی آرامیسو از کلاس بیاره همه مربیا جمع شدند دورش و بهش تبریک گفتند، چون آرامیس تو یه مسابقه ورزشی برنده شده بود؛ میگفتند فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه... آرامیس یه عروسک خوشکل کوچولو هم هدیه گرفت. خانم سلطانی همسایه مون میگفت بیلیارد بوده ولی این طور که آرامیس تعریف میکرد به نظرم بولینگ بوده. به هر حال دخترم نشون داد که استعداد ورزشیش به باباش رفته وگرنه من که هر سال تو مدرسه نمره ورزشم معدلمو میکشید پایین...
این رو هم اضافه کنم که آرامیس کوچکترین عضو کلاسشونه!
آرامیس در حال رفتن به کلاس
آرامیس در حال آمدن از کلاس
دیروز هم مربی آرامیس به مامانم گفته بود که آرامیس فوق العاده باهوشه و موقع درس کاملاً به درس توجه میکنه و همه چیزو زود یاد میگیره تعریف از خود نباشه مربیشون گفته بود که معلومه تو خانواده با فرهنگی بزرگ شده چون خیلی هم مودبه (خب چی کار کنم مربیش گفت)
تقریباً تا حالا هفته ای یکبار تو کلاسشون تولد یکی بوده و آرامیس هم که عاشق تولده خیلی لذت میبره از کلاس.
کلی هم لغات انگلیسی یاد گرفته که ما هم سعی میکنیم تو مکالمات روزمره مون از این لغات استفاده کنیم تا ملکه ذهنش بشه.
آرامیس و مهیا خانم (دختر خانواده سلطانی همسایه طبقه پنجممون) در حال رفتن به کلاس
از نی نی جدیدمون براتون بگم که معلوم شد نی نی خوشکلمون آبجی آرامیسه
الهی مامان فدای هر دو تون بشه
سه شنبه در حالیکه هنوز 12 هفته ام هم نبود، رفتم سونوگرافی دکتر الماسیان تو بیمارستان مهر و ایشون گفتند که نی نی گولومون دخمله
گاهی آرامیس که یادش میافته تو دل من نی نیه میاد نازش میکنه بوسش میکنه بهش میگه سلام، خوبی؟
بهش که میگم براش شعر بخون، تپلویم تپلو رو براش میخونه عسلم
آرامیس همگام با خواهرش در آزمایشگاه برای تست غربالگری
برام هیچ حسی شبیه تو نیست کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جست و جوی منی
تماشای تو عین آرامشه تو زیباترین آرزوی منی
تقدیم به دختر عزیزم آرامیس
به جز من یکی دیگه هم هست که عاشقته
لغت نامه آرامیس بخش چهارم
من پرنده شدم= من برنده شدم
اخچال=یخچال
سطل آخشالی=سطل آشغال
این ژستو خودش گرفته من بهش نگفتم چه جوری بشین
دوهفته پیش مامانم برای مراسم چهلم عموشون رفتند اصفهان و چون بابای آرامیس دانشگاه و مغازه بود و کسی نبود از دخترم مراقبت کنه من مجبور شدم آرامیسو با خودم ببرم سرکار.
هفته بعدش که نیمه شعبان بود من و مامانم و آرامیس رفتیم اصفهان سالگرد دایی محمد خدابیامرزم
دو سه روزاونجا موندیم، یک روز هم با اعظم جان دختر دایی خوبم رفتیم میدان نقش جهان
دیروز 21 خرداد من و مامانمو خاله سحر با بچه هامون رفتیم میدان هفت حوض که بچه آب بازی کنند
به آرامیس که خیلی خوش گذشت و سرتا پاش خیس آب بود ولی رادوین مثل وقتی که اولین بار آرامیسو بردم زیاد دوست نداشت خیس بشه
آرامیس و رادوین به همراه سالیوان (کارخانه هیولاها)
بعدش هم رفتیم مغازه بابا کامران
آرامیس در کلاس زبان
گاهی دخترم میره خونه عمه افسانه وعمه الهام براش لاک میزنه و موهاشو آرایش میکنه