آرامیسآرامیس، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
رومیسارومیسا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پرنسس آرامیس و پرنسس رومیسا

سلام! به وبلاگ من و خواهرم خوش آمدید.

پاییز 94

امروز 2/7/94 عید قربانه به این بهانه باباش دیشب یه کیک گرفت تا هم دور هم بخوریم و هم اینکه طبق معمول برای آرامیس خانم تولد بگیریم کاری که ماهی یکی دو دفعه براش انجام میدیم از بس که تولد دوست داره عشقم سه هفته دیگه تولدشه ولی من از مردادماه براش لوازم تولد خریدم نمیدونید چقدر ذوق میکنه برای تولد و این چیزا..... از چهرش پیداست تو این عکس:   هر جمعه بابای آرامیس میره فوتبال و آرامیس هم بهونه میگیره که باباش با خودش ببردش اینبار باباش آرامیسو برد فوتبال البته با حضور پرهام، و شایان که ازش کنار زمین نگه داری کنه این لباسشم پوشید که عین باباش باشه به دخترم خیلی خوش گذشته بود و دوست داشت که دوباره بره حالا باباش گفت...
2 مهر 1394

تابستان 94

دوم تیرماه تولد شیوا جان دختر عمه آرامیس بود، عمه رضوانینا هم که از شیراز اومده بودند تهران خونه عمه افسانه جشن گرفتند. آرامیس هم که عاشق جشن تولد و...     آرامیس در مغازه کفش فروشی با کفشهای جدیدش     من و آرامیس در مغازه بابا! کی گفته ما شبیه هم نیستیم؟ خیلی هم به هم شبیهیم!     پنج شنبه هفته پیش که روزهای اول تیرماه بود ما با عمو مهرانینا رفتیم پارک ارم این اولین بار بود که آرامیس به باغ وحش میرفت برای همین خیلی بهش خوش گذشت تازه بعدشم رفتیم شهربازی     اینجا هم داریم میریم هفت حوض مامان جون کادوی به دنیا اومدن آبجی ر...
5 تير 1394

بهار 94

تا ساعتی قبل از سال تحویل من و آرامیس بیرون بودیم و مشغول خریدن گل لاله و ماهی و غیره بودیم، خیلی سعی کردم آرامیس و باباشو بیدار نگه دارم اما نشد ولی عزیز آرامیس پیش ما بود و تنها نبودیم. هفته اول عید من سرکار بودم و آرامیس با باباش و عزیزش میرفتند عید دیدنی، هفته دوم هم با خانواده پدری بابا کامران رفتیم شمال جای شما خالی... اینم عکس آرامیس و پارمین دختر عموش تو شمال آرامیس تو ماشین جدیدمون تو ساحل سیزده به در هم با خانواده بابا اینا و عموهای بابا کامران رفتیم پارک جنگلی یاس که تازه افتتاح شده بود همون روزهای اول سال ما متوجه شدیم که آرامیس خانم قراره آبجی بشه  و همه از شنیدن این خبر سورپرایز شد...
27 فروردين 1394

زمستان 93

طبق معمول هر سال شب یلدا من یکی از میزهامو گذاشتم وسط اتاق و روش لحاف انداختم، مثلاً این شد کرسی ما، بعد آجیل و انار و بقیه خوردنی های شب چله و کتاب فال حافظ رو گذاشتم روش. آرامیس هم خیلی خوشش اومد از این کار، تازه امسال هندونه خوب گیرمون نیومد ولی آرامیس لباس هندونه ای پوشیده بود. یلدای امسال و با حضور عزیز و مامان جون مادر بزرگهای خوب آرامیس دور کرسی کنار هم برگزار کردیم و فال حافظ گرفتیم و عزیز برامون قصه گفت، خیلی خوش گذشت. جاتون خالی! از کارای جدید آرامیس براتون بگم که یه سطل آشغال در دار داریم که هر جای خونه میره میکشه رو زمین و دنبال خودش میبره تا بره روش وایسه، مثلاً پای ظرفشویی میره و ظرف میشوره یا میاد پای میز توالت من و آ...
8 دی 1393

پاییز 93

نیمه شب، لحظات ابتدایی فصل زیبای پاییز 1393، فصل تولد دختر طلایی من آرامیس دختر نازم تولدت مبارک نمیدونی چقدر هر روز خداروشکر میکنم به خاطر داشتن فرشته ای مثل تو کادو مامان جون به آرامیس یه تاب خیلی قشنگ بود که بابا کامران براش وصل کرد، آرامیس خیلی خوشحال بود و همش باهاش بازی میکرد. منم براش فقط کیک گرفتم. خاله اقدس اینا هم بهش وجه نقد دادن. دست گلشون درد نکنه! چارت قد و وزن آرامیس خانم در دو سالگی درست چند روز بعد از تولد دختر خوشکلم بردمش کلینیک گوششاشو سوراخ کردم! در حالیکه خیلی تردید داشتم که نکنه دردش بیاد ولی همانطور که خانم دکتر گفت اصلاً دردش...
1 مهر 1393
1534 10 16 ادامه مطلب

تابستان 93

لغت نامه آرامیس بخش اول اینروزا آرامیس خیلی بامزه و خوردنی شده مثلاً اینارو میتونه بگه تاتا.......سی = تاب تاب عباسی   تاب تاب ورد زبونشه، میگیم کجا میخوای بری؟ میگه تاب تاب، میگیم کجا بودی؟ میگه تاب تاب (حالا هر جا ممکنه بوده باشه)، میگیم کجات درد میکنه؟ میگه تاب تاب  مامان / ماماش = مامانش بابا / باباش داداش هاچی = آبجی به به / آبه / دده نه / به = بله (اصلاً آره نمیگه) جیس = جیز، جیش، هیس صدای حیونارو میتونه در بیاره: هاپو، پیشی، جوجو، به به ای و  گاو بهش میگیم دستت چی شده میگه پش یعنی پشه خورده. الان دیگه قشنگ میگه پشه! بِیم beim = بریم بشی = بشین بس BASA...
17 تير 1393