آرامیس رفت محل کار مامانش بعد رفت خونه خاله سحر... (پنج ماهگی)
اول منو آرامیس رفتیم هتل... اینجا بک آفیسه، محل کارم، جایی که من تمام تایم کاریمو در دوران بارداری اینجا سپری کردم... واسه همین بیشتر خاطرات دوران بارداری من اینجا بوده. اینجا هم لابی هتله... بعد با خاله مریم و خاله مهسا رفتیم خونه خاله سحر که نی نی اورده... اینجا تازه رسیدیم خونه خاله سحر. آرامیس دست رادوینو گرفته میگه: بیا با هم عکس بگیریم. رادوین! دوربینو نگاه کن! بابا منو نگاه نکن دوربینو نگاه کن! ای بابا حالا داره اونورو میبینه... مگه اونجا چیه بذار ببینم... اصلاً بیا بریم نخواستیم عکس بگیریم. ناقلا میخنده!بیا بریم... اینجا هم که خوابش برد نیومد با هم بازی کن...