بهار 94
تا ساعتی قبل از سال تحویل من و آرامیس بیرون بودیم و مشغول خریدن گل لاله و ماهی و غیره بودیم، خیلی سعی کردم آرامیس و باباشو بیدار نگه دارم اما نشد ولی عزیز آرامیس پیش ما بود و تنها نبودیم. هفته اول عید من سرکار بودم و آرامیس با باباش و عزیزش میرفتند عید دیدنی، هفته دوم هم با خانواده پدری بابا کامران رفتیم شمال جای شما خالی... اینم عکس آرامیس و پارمین دختر عموش تو شمال آرامیس تو ماشین جدیدمون تو ساحل سیزده به در هم با خانواده بابا اینا و عموهای بابا کامران رفتیم پارک جنگلی یاس که تازه افتتاح شده بود همون روزهای اول سال ما متوجه شدیم که آرامیس خانم قراره آبجی بشه و همه از شنیدن این خبر سورپرایز شد...