آرامیسآرامیس، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
رومیسارومیسا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

پرنسس آرامیس و پرنسس رومیسا

سلام! به وبلاگ من و خواهرم خوش آمدید.

تابستان 94

دوم تیرماه تولد شیوا جان دختر عمه آرامیس بود، عمه رضوانینا هم که از شیراز اومده بودند تهران خونه عمه افسانه جشن گرفتند. آرامیس هم که عاشق جشن تولد و...     آرامیس در مغازه کفش فروشی با کفشهای جدیدش     من و آرامیس در مغازه بابا! کی گفته ما شبیه هم نیستیم؟ خیلی هم به هم شبیهیم!     پنج شنبه هفته پیش که روزهای اول تیرماه بود ما با عمو مهرانینا رفتیم پارک ارم این اولین بار بود که آرامیس به باغ وحش میرفت برای همین خیلی بهش خوش گذشت تازه بعدشم رفتیم شهربازی     اینجا هم داریم میریم هفت حوض مامان جون کادوی به دنیا اومدن آبجی ر...
5 تير 1394

بهار 94

تا ساعتی قبل از سال تحویل من و آرامیس بیرون بودیم و مشغول خریدن گل لاله و ماهی و غیره بودیم، خیلی سعی کردم آرامیس و باباشو بیدار نگه دارم اما نشد ولی عزیز آرامیس پیش ما بود و تنها نبودیم. هفته اول عید من سرکار بودم و آرامیس با باباش و عزیزش میرفتند عید دیدنی، هفته دوم هم با خانواده پدری بابا کامران رفتیم شمال جای شما خالی... اینم عکس آرامیس و پارمین دختر عموش تو شمال آرامیس تو ماشین جدیدمون تو ساحل سیزده به در هم با خانواده بابا اینا و عموهای بابا کامران رفتیم پارک جنگلی یاس که تازه افتتاح شده بود همون روزهای اول سال ما متوجه شدیم که آرامیس خانم قراره آبجی بشه  و همه از شنیدن این خبر سورپرایز شد...
27 فروردين 1394

زمستان 93

طبق معمول هر سال شب یلدا من یکی از میزهامو گذاشتم وسط اتاق و روش لحاف انداختم، مثلاً این شد کرسی ما، بعد آجیل و انار و بقیه خوردنی های شب چله و کتاب فال حافظ رو گذاشتم روش. آرامیس هم خیلی خوشش اومد از این کار، تازه امسال هندونه خوب گیرمون نیومد ولی آرامیس لباس هندونه ای پوشیده بود. یلدای امسال و با حضور عزیز و مامان جون مادر بزرگهای خوب آرامیس دور کرسی کنار هم برگزار کردیم و فال حافظ گرفتیم و عزیز برامون قصه گفت، خیلی خوش گذشت. جاتون خالی! از کارای جدید آرامیس براتون بگم که یه سطل آشغال در دار داریم که هر جای خونه میره میکشه رو زمین و دنبال خودش میبره تا بره روش وایسه، مثلاً پای ظرفشویی میره و ظرف میشوره یا میاد پای میز توالت من و آ...
8 دی 1393

پاییز 93

نیمه شب، لحظات ابتدایی فصل زیبای پاییز 1393، فصل تولد دختر طلایی من آرامیس دختر نازم تولدت مبارک نمیدونی چقدر هر روز خداروشکر میکنم به خاطر داشتن فرشته ای مثل تو کادو مامان جون به آرامیس یه تاب خیلی قشنگ بود که بابا کامران براش وصل کرد، آرامیس خیلی خوشحال بود و همش باهاش بازی میکرد. منم براش فقط کیک گرفتم. خاله اقدس اینا هم بهش وجه نقد دادن. دست گلشون درد نکنه! چارت قد و وزن آرامیس خانم در دو سالگی درست چند روز بعد از تولد دختر خوشکلم بردمش کلینیک گوششاشو سوراخ کردم! در حالیکه خیلی تردید داشتم که نکنه دردش بیاد ولی همانطور که خانم دکتر گفت اصلاً دردش...
1 مهر 1393
1534 10 16 ادامه مطلب

تابستان 93

لغت نامه آرامیس بخش اول اینروزا آرامیس خیلی بامزه و خوردنی شده مثلاً اینارو میتونه بگه تاتا.......سی = تاب تاب عباسی   تاب تاب ورد زبونشه، میگیم کجا میخوای بری؟ میگه تاب تاب، میگیم کجا بودی؟ میگه تاب تاب (حالا هر جا ممکنه بوده باشه)، میگیم کجات درد میکنه؟ میگه تاب تاب  مامان / ماماش = مامانش بابا / باباش داداش هاچی = آبجی به به / آبه / دده نه / به = بله (اصلاً آره نمیگه) جیس = جیز، جیش، هیس صدای حیونارو میتونه در بیاره: هاپو، پیشی، جوجو، به به ای و  گاو بهش میگیم دستت چی شده میگه پش یعنی پشه خورده. الان دیگه قشنگ میگه پشه! بِیم beim = بریم بشی = بشین بس BASA...
17 تير 1393

بهار 93

دندون هفتم سلام دوستان خوبم اینروزا دخترم اصلاً‌حال و روز خوبی نداره و همش مریضه تب، بی حالی و اسهال ما اولش فکر کردیم که از این ویروس جدیداس ولی بعد متوجه شدیم که میخواد هفتمین دندونش در بیاد واسه همین لثه اش خیلی درد میکنه و وقتی چیزی میخوره کلی گریه میکنه بچه ام حتی امروز هم از لثه اش خون اومد الهی مامان بمیره برات عسلم امروز رفتم براش قرص جوشان ویتامین دی و کلسیم خریدم و تو اینترنت سرچ کردم که ویتامین دی تو چه چیزایی وجود داره تا براش بگیرم: لبنیات غنی شده، زرده تخم مرغ، روغن ماهی، نور آفتاب و .....براش خوبه! یکی از کارای روزانه دخترم اینه که خرسای روی پله های تختشو میاندازه پایین و میره بالای تختش و دیگه باید به زو...
4 ارديبهشت 1393

نوروز 93

سلام دوستان خوب من و آرامیس میدونم که نزدیکای عیدو... همگی مشغولید آرامیس خانم هم خیلی اینروزا به من و مامان جونش کمک کرد از کجاش براتون بگم.... اینجا داره میز آرایش منو یا روزنامه تمیز میکنه فداش بشم خونه تکونی میکنه دخترم برام، خرید میکنه برام.... خلاصه حسابی سرش شلوغه! مدام هم یه طی دستشه داره کف خونه رو طی میکشه! قربونش بشه مامانش... اینجا از بس خسته شده لالاش گرفته  همیشه آرامیس خانم با مامان جونش با هم میرن نانوایی نان میخرن. یه روز هم که آقای نانوا خیلی از آرامیس خوشش اومده بود برای آرامیس یه نان کوچک پخت و بهش هدیه داد. نانوایی بهار یه نانوایی دو طبقه بزرگ است که چهار مدل نان سنتی با کی...
18 فروردين 1393

آرامیس چی کارا میکنه؟ (هشت ماهگی)

اینجا آرامیس رفته ده ده خونه عمه افسانه  آرامیس خانم هر وقت خوشحاله  بابا میگه و هر وقت گریه میکنه میگه مامان اما تا حالا مامانو دو سه دفعه بیشتر نگفته ولی همش میگه بابا  تا ازش غافل میشیم میبینیم یه کاغذی مقوایی چیزی پیدا کرده داره میخوره آخه دخترم عاشق کتاب و دفتره  اینجا هم عروسکم با ترس به زور ایستاده و می ترسه که بیوفته!  چند وقت پییش هم یه سه چهار روزی رفتیم گلپایگان اینم آقا پرهام پسر عموی آرامیس که تا چند وقت دیگه داره داداش میشه  دختر گلم هر وقت از خواب بلند میشه خوش اخلاقه و ماشا الله همش میخنده  عزیز دلم وقتی میبینه من یا باباش...
18 فروردين 1393

آرامیس پسر خاله دار شده (نه ماهگی)

آقا کیارش گل، داداش آیلین خانم خوشکل، آخرای خرداد به دنیا اومد و آرامیس جونم رفت خوانسار دیدن خاله اش و پسرخاله اش:   این لباسای خوشکلو خاله مریمش (همکارم) از آمریکا براش اوورده، که خیلی هم آرامیسو دوست داره آرامیس هم اونو دوست داره حالا بماند که چرا...   آرامیس رفته فروشگاه خودم که کوچیک بودم خیلی دوست داشتم سوار این ترولی ها بشم اما چون چاق بودم نمیشد   دختر خوش خنده من ...
24 بهمن 1392